■ یکی که نوشته‌ی وبلاگم را خوانده بود، در تعریف از قلم من گفت: احسنت به «بلاهتت»! منظورش «بلاغتت» بود!

■ با پدر از باش‌باغ (باغی در بِن) می‌آمدیم و پیاده بودیم. یکی با ماشین توقف کرد و ما را سوار کرد و توی راه برد توی باغش که پدر آن را برایش قیمت کرده بود و قباله‌اش را نوشته بود. خوشه‌ی انگوری کند و داد دست پدر گفت: حاج‌آقا «سان‌دِنیس»، ۶۰۰ تومن! «ساندویچ» و«ساندیس» را ترکیب کرده بود!

■ یکی آمده بود پیش پدر برای کارهای انحصار وراثت و می‌گفت: «انقول و منقول»؛ منظورش اموال «منقول و غیرمنقول» بود!

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تبلیغات و نشریه الکترونیکی دانش آموزان گمشاد شهرستان هیرمند idehmedia کتابخانه دیجیتال رایة الشیعة ... اخبار تعطیلی مدارس آکام سولفور دانلود فایل تخفیف