«همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال!» (سعدی)
خیلی توداری کردم که ننویسم اما ذهنم آرام نمیگیرد از رژهی کلمات و البته این را باید خیلی محتاطانه و حواسجمع بنویسم که به هیچکسی برنخورد اما آدم با کسی که مدام از پول حرف میزند یا افتخارش داشتن نوهی «چشمآبی» است و «ایران»، اما نمیداند شهرکُرد کجای نقشهی همان «ایران» است چه اشتراکی میتواند داشته باشد؟! جز این که باید یواشکی به ساعت نگاه کند که کِی موقع رفتن است و این گفتهی حضرت مسیح در شب تولدش دوران کند که «به داراییهای دنیاپرستان منگرید؛ زیرا درخشش اموال آنان، نور ایمان شما را میبرد» و سرش دور بردارد از «الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا (مال و فرزندان زیبائیهای زندگی هستند.)» و «إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ (همانا اموال و فرزندانتان وسیلهی آزمایش شمایند!)».
آدمی شاید اگر بیعزت باشد و دعوت مایهدارها را رد کند، بهتر است تا صمبکم بنشید به انتظار زمان خداحافظی!
درباره این سایت