دنیا گرفت فتنه و بر آن خدا گریست
بعدش برای غربت انسان جدا گریست!

افتاد برگ آدم و حوّا و بعد از آن
قی کرد آبرو و دو چشم حیا گریست!

می‌خواند تا جنون، فلک آواز با دعا
تا پای دار رفت سرش، ربنّا گریست

آن بی‌کران مبهم و آلوده‌ی هوا
گم کرد راه حنجره‌ را . بی‌صدا گریست!

دهقان که روزها ثمرش را به باد دید
شب‌ها به زیر سقف، بدون ‌غذا گریست

در سفره چون نداشت پدر نان، به گردنِ
مادر نگاه کرد و پلاک طلا گریست

یک قوم شأن آل عبا را نگاه داشت
قومی دگر بیامد و بر آن عبا گریست!

در گیر و دار واقعه‌ی صبح تا شکافت
شمشیر کهنه فرق سرِ «لافتی»، گریست!

گفتیم «یاعلیّ» و نهادیم قلب خویش
بر ابتدای عشق. ولی انتها گریست!

شاعر که در قبیله‌ی اندوه زاده بود
خندید روشنانه ولی در خفا گریست!

(علی نادری بِنی)

گریست ,قبیله‌ی اندوه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ امام المتقین دین اسلام فروش عمده چسب پهن نواری بهترین مشاور گروه تبلیغاتی پالس مثبت ایده های هنری|مجله هنر و خلاقیت اجناس فوق العاده upvc شیراز,یو پی وی سی شیراز,سفارش پنجره دوجداره شیراز,تولید و فروش درب و پنجره دوجداره upvc در شیراز,درب و پنجره یو پی وی سی شیراز