از بس نشستم از تو نوشتم به جای درد حس میکنم حضور تو را پابهپای درد آنقدر خوب و محترمی پیش من که من باید «تو» را ز نو بنویسم «شما»ی درد در من هزار درد به شکل تو ماند و باز اصل بقای عشق، شد اصل بقای درد اینجا نقاط مبهم من تیر میکشد هم از ستون عشق و هم از انحنای درد دارند میکشند میان من و تو مرز با خطکش جراحت و با گونیای درد انگار، صاف، نقشهی جغرافیای ما افتاده روی نقشهی جغرافیای درد این سرنوشت ماست که دارد سری دراز از ناکجای درد بسا تا کجای درد حتی بقای ,نقشهی جغرافیای منبع
درباره این سایت